
مولانا
غزل شمارهٔ ۷۳۶
۱
گر یکی شاخی شکستم من ز گلزاری چه شد
ور ز سرمستی کشیدم زلف دلداری چه شد
۲
گر بزد ناداشت زخمی از سر مستی چه باک
ور ز طراری ربودم رخت طراری چه شد
۳
ور یکی زنبیل کم شد از همه بغداد چیست
ور یکی دانه برون آمد ز انباری چه شد
۴
ای فلک تا چند از این دستان و مکاری تو
گر یکی دم خوش نشیند یار با یاری چه شد
۵
گوییم از سر او ناگفتنیها گفتهای
چند گویی چند گویی گفتهام آری چه شد
۶
گر میان عاشق و معشوق کاری رفت رفت
تو نه معشوقی نه عاشق مر تو را باری چه شد
۷
از لب لعلش چه کم شد گر لبش لطفی نمود
ور ز عیسی عافیت یابید بیماری چه شد
۸
گر براتست امشب و هر کس براتی یافتند
بی خطی گر پیشم آید ماه رخساری چه شد
۹
شمس تبریزی اگر من از جنون عشق تو
برشکستم عاشقان را کار و بازاری چه شد
تصاویر و صوت


نظرات