
مولانا
غزل شمارهٔ ۷۳۷
۱
نام آن کس بر که مرده از جمالش زنده شد
گریههای جمله عالم در وصالش خنده شد
۲
یاد آن کس کن که چون خوبی او رویی نمود
حسنهای جمله عالم حسن او را بنده شد
۳
جمله آب زندگانی زیر تختش میرود
هر کی خورد از آب جویش تا ابد پاینده شد
۴
یک شبی خورشید پایه تخت او را بوسه داد
لاجرم بر چرخ گردون تا ابد تابنده شد
۵
زندگی عاشقانش جمله در افکندگیست
خاک طامع بهر این در زیر پا افکنده شد
۶
آهوان را بوی مشک از طرهاش بر ناف زد
تا مشام شیر صید مرجها غرنده شد
۷
بال و پر وهم عاشق زآتش دل چون بسوخت
همچو خورشید و قمر بیبال و پر پرنده شد
۸
ای خنک جانی که لطف شمس تبریزی بیافت
برگذشت از نه فلک بر لامکان باشنده شد
تصاویر و صوت


نظرات
رضا
امین افشار
همایون