مولانا

مولانا

غزل شمارهٔ ۷۳۸

۱

مطربم سرمست شد انگشت بر رق می‌زند

پرده عشاق را از دل به رونق می‌زند

۲

رخت بربندید ای یاران که سلطان دو کون

ایستاده بر فراز عرش سنجق می‌زند

۳

اولیا و انبیا حیران شده در حضرتش

یحیی و داوود و یوسف خوش معلق می‌زند

۴

عیسی و موسی که باشد چاوشان درگهش

جبرئیل اندر فسونش سحر مطلق می‌زند

۵

جان ابراهیم مجنون گشت اندر شوق او

تیغ را بر حلق اسماعیل و اسحق می‌زند

۶

احمدش گوید که واشوقا لقا اخواننا

در هوای عشق او صدیق صدق می‌زند

۷

لیلی و مجنون به فاقه آه حسرت می‌خورند

خسرو و شیرین به عشرت جام راوق می‌زند

۸

شمس تبریز ایستاده مست در دستش کمان

تیر زهرآلود را بر جان احمق می‌زند

۹

رستم و حمزه فکنده تیغ و اسپر پیش او

او چو حیدر گردن هشام و اربق می‌زند

۱۰

کیست آن کس کو چنین مردی کند اندر جهان

شمس تبریزی که ماه بدر را شق می‌زند

۱۱

هر که نام شمس تبریزی شنید و سجده کرد

روح او مقبول حضرت شد اناالحق می‌زند

۱۲

ای حسام الدین تو بنویس مدح آن سلطان عشق

گرچه منکر در هوای عشق او دق می‌زند

۱۳

منکرست و روسیه ملعون و مردود ابد

از حسد همچون سگان از دور بق بق می‌زند

تصاویر و صوت

کلیات شمس یا دیوان کبیر با تصحیحات و حواشی بدیع‌الزمان فروزانفر » تصویر 470
کلیات شمس تبریزی انتشارات امیرکبیر، تهران، ۱۳۷۶ » تصویر 297
عندلیب :

نظرات

user_image
لبیک یا حسین (ع)
۱۳۹۵/۰۲/۰۹ - ۰۶:۰۱:۴۷
از یک صوفی گمراه انتظاری جز این نیست که شمس تبریزی صوفی مسلک را از تمام انبیا و اوصیا بالاتر می داند!!!مردی به امام صادق(ع) عرض کرد : در این زمان قومی پیدا شده اند که به آنها صوفی می گویند. درباره آنها چه می فرمایید؟ امام (ع) در
پاسخ فرمود : آنها ( صوفیان ) دشمنان ما هستند ، پس هرکس به آنها میل پیدا کند از آنان است و با آنها محشور خواهد شد به زودی کسانی پیدا می شوند که ادعای محبت ما را می کنند و به ایشان نیز تمایل نشان می دهند ، خود را به ایشان تشبیه نموده و لقب آنان را بر خود می گذارند و گفتارشان را تأویل می کنند . بدان که هرکس به ایشان تمایل نشان دهد ؛ از ما نیست و ما از او بیزاریم و هرکس آنها را رد کند مانند کسی است که در حضور پیامبر (ص) با کفار جهاد کرده است.» (سفینة البحار چاپ فراهانی ج2 ص57 و در چاپ اسوه قم ج5 ص 197) (منهاج البراعه علامه خوئی ج6 ص304) .(کشکول علامه بحرانی ج3 ص229)
user_image
ادب دوست
۱۳۹۵/۰۲/۰۹ - ۱۲:۵۰:۰۳
شاه بیت این غزل( بیت الغزل) که تکلیف جمله انبیا و بزرگان از جمله رستم دستان را روشن کرده است باید این بیت باشد: شمس تبریز ایستاده مست ، در دستش کمانتیر زهر آلود را بر جان احمق میزند. ( شمس به تیراندازی معروف و مشهور نبوده است و در حال مستی گمان نمی رود بتواند به هدف مورد نظر بلخی بزند ، شاعر می بایست نگران خویش بوده باشد)
user_image
ابراهیم
۱۳۹۵/۰۵/۱۲ - ۰۲:۳۲:۰۷
واقعا جای تاسف داره که هنوز منظور شاعر را کسی متوجه نشده هر که نام شمس تبریز را شنید و سجده کرد و شمس تبریز ماه بدر را دو نیم کرد. منظور خداست نه شخص
user_image
علی
۱۳۹۶/۰۷/۰۶ - ۰۶:۲۴:۵۰
این غزل یکی از بهترین اشعار مولوی است. منظور مولوی اتفاقا دقیقا خود شمس الدین تبریزی است و نه خداوند یا هر منظور دیگر. مولوی کسی نیست که بخواهد سخنش را در لفافه های گمراه کننده بپیچد. برعکس به وضوح حرفش را می‌زند. اگر کسی گمان می‌کند منظور مولوی از "شمس" فلان و بهمان است و منظورش "شمس الدین تبریزی" نیست، مولوی را نمی‌شناسد.
user_image
همایون
۱۳۹۶/۱۱/۱۸ - ۱۵:۳۴:۱۹
مستی در عرفان به معنی‌ در هم آمیختن همه صفات نیک آدمی است و حالتی که به انسان دست می‌‌دهد که صدق و فقر و عشق و هستی‌ و خیال را یکجا در خود تجربه و احساس می‌‌کند و سرمستی نشانه اوج این حالت است و مطرب آن بخش خود آگاهی‌ در انسان است که در چنین حالی‌ بیدار و آماده کار می‌‌شود تا از هستی‌ نوایی تازه بر آرد و یگانگی آن را و بی‌ پایانی آن را به سراید، گوش نا محرم و نا آشنا نمی تواند دوام بیاورد و اینجا کم می‌‌آورد و احساس حماقت به او دست می‌‌دهد و ناگزیر حماقت خود را آشکار می‌‌سازد، جلال دین در یک جلد از کتاب ماهنامه خود یا همان مثنوی معروف نیز از ادبیاتی بهره می‌‌جوید تا حماقت‌ها را آشکار سازد و شنونده نا محرم را از ادامه آن باز می‌‌دارداینجا نه سخن ردّ بزرگان است بلکه اثبات بزرگی است اینکه شمس با این عظمت پیدا می‌‌شود که مورد تحسین عالم و آدم قرار می‌‌گیرد خود باعث امیدواری و سعادت انسان است و خوش حالی‌ همه پیغامبران است که در راه خود موفق بوده اند تا انسان را به عظمت خود باز گردانند و رسالت خود را به انجام برسانند.شمس خود قربانی حسادت‌های افرادی شد که نمی توانند بزرگی انسان را ببینند زیرا خود را عاجز و درمانده می‌‌بینند و بزرگی‌ را فقط مخصوص رستم و افراد دیگر می‌‌دانند که در تاریخ بوده اند و دیگر پیدا نمی شوند، این خود درسی‌ بزرگی‌ بود که شمس به جلال دین داد که بزرگی‌ را در خود بجو نه هیچ جای دیگر
user_image
امیر
۱۳۹۸/۰۴/۲۹ - ۱۲:۲۴:۳۴
صحبت های جناب همایون منطقی تر و نزدیکتر به حقیقت نشون میده!چیزی که واضح و شکی توش نیست عظمت و بزرگی دینی و عرفانی مولانا و شمس هست. و افرادی که سعی در تخریب این شخصیت های بزرگ ادبی و عرفانی میزنند، در واقع "از حسد همچون سگان از دور بق بق میزنند".برای درک بزرگی این عزیزان همین کافیه که اثرات جاودانشون رو با چشم دل مطالعه کنیم. و اگه جایی منظور و مفهوم اصلی قسمتی از مطالب رو نمیفهمیم سعی در تخریب نکنیم!! و اینم فراموش نکنیم که شاید قسمتی از مطالب ذکر شده در آثار این عزیزان تحریف شده باشه که دور از منطق و عقل هم نیست.. تنها قرآن هست که اطمینان از عدم تحریفش داریم. نه هیچ چیز دیگه. کافیه کمی از مقالات شمس رو بخونید تا متوجه درجه فهم و ایمان و شخصیت بی نظیرش رو درک کنید.. (البته متن کتاب کمی سنگینه)و تازه این کتاب نوشته ی صحبت های شمس توسط شاگردهاش بوده.نهایتا صحبتم رو با این جمله ی زیبای شمس کوتاه میکنم:معرفت در دل است، شهادت بر زبان است و خدمت بر اندام. از دل، شناخت و شفقت بر خلق.. از زبان، ذکر و خوش زبانی بر خلق..و از اندام پرستش و یاری دادن بر خلق..اگر از دوزخ رستن خواهی خدمت کن،اگر بهشت خواهی طاعت کن،اگر شفاعت خواهی نیت کن،و اگر مولا خواهی رو بدو آر که همان ساعت بیابی!
user_image
حمید فاتح نیا
۱۴۰۰/۰۸/۲۹ - ۲۲:۵۸:۱۷
مولوی یک انسان بوده ،با تمام خوبی ها و بدی ها و امکان خطا و اشتباه !به باور من این بیت را نیز باید در کنار طامه بافی های صوفیانه او که فراوان در دیوان شمس مشاهده می شود ،تفسیر کرد و البته که منظور شاعر خدا نیست و به قرینه های غیر قابل انکار شخص شمس تبریزی می باشد. اشتباه اصلی را کسانی مرتکب شده و می شوند که مولوی را بیشتر از آنچه هست بزرگ می کنند و اشتباه بزرگتر از آن کسانی هست که بی آن که خود به مطالعه همراه با فکر زندگی شمس و مولوی بپردازند ،اسیر اغراق هایی می شوند که دیگران در مورد این دو نفر کرده اند . من اساسا با هر گونه قدیس سازی مخالفم و مولوی را نیز انسانی عادی می دانم که اتفاقا دارای اشکالات نظری و خصوصا عملی فراوانی است ،کسی نمی تواند سکوت مولانا در قبال کشته شدن دختر ۱۵ ساله اش به دست شمس ۶۷ ساله ،صرفا به خاطر شکاک بودن شمس و طرفه از آن بدتر افتادن به دنبال شمس ،شهر به شهر و کو به کو جهت بازگرداندن مجدد شمس ،پس از واقعه کشتن فاطمه خاتون را نشان بزرگی و عارف بودن این دو نفر بداند !!!در این خصوص سخن فراوان است و مجال کم و فقط در یک کلام نباید اسیر هیچ نام بزرگی شد . 
user_image
همایون
۱۴۰۳/۰۵/۰۸ - ۱۵:۵۰:۱۷
خدا بزرگ است اما آنها که خود را مدافع خدا میدانند کوچک اند ولی فکر می‌کنند بزرگند و بخود اجازه می‌دهند که به آسانی سخنانی بر زبان بیاورند که عیب و هنرشان را هویدا میسازد خدا جهان بیکران است زمان بی مرز است و هرگز نیازی به مدافع و پشتیبان ندارد و حتی خنده‌ دار هم میشود که کسی در برابر عارفان بیمانندی چون شمس و جلال‌دین نقش خداشناسی را بازی کند یکی از بزرگی های خدا همین پیدا شدن عارفان بلند پایه چون بایزید و خرفانی و بوسعید و حلاج و عین‌قضات و سهروردی و عطار و سنایی و شمس و جلال‌دین است که شادی و ذوق پیام‌آوران زمینی اند کردگار زمین را به انسان سپرده است تا پادشاهی کند و پهلوانی و آفریدگاری و رادمانی کاسه های داغ‌ تر از آش که به زیر چادر دین جای گرفته‌اند و هرکدام دین خود را برتر میدانند چون میخواهند جایی در بهشت داشته باشند نمیتوانند سخن جانانه و صادقانه عارفی چون شمس را پی ببرند، بهتراست به حکایت زندگی جلال‌دین نگاه دیگری بیاندازند تا درهای بهشت برآنان گشوده شود جلال‌دین خود از دین‌شناسان عالیرتبه بود و مدتی با شمس به گفتگو نشست تا دین حقیقی را شناخت و آن لباس ژنده دینی گذشته را از تن درآورد و گفت مرده بدم زنده شدم  راه دین راه بی پایان است راه خدا اینچنین است اگر آن دین حقیقی باشد نه برای روزی و برای نعمت های بهشت و عافیت‌طلبی، هرچند از همگان چنین توقعی نمیرود لیکن همگان بهتر است حد خود را بدانند و تشت خود را از بام نیاندازند