مولانا

مولانا

غزل شمارهٔ ۷۴۴

۱

رو ترش کردی مگر دی باده‌ات گیرا نبود

ساقیت بیگانه بود و آن شه زیبا نبود

۲

یا به قاصد رو ترش کردی ز بیم چشم بد

بر کدامین یوسف از چشم بد آن غوغا نبود

۳

چشم بد خستش ولیکن عاقبت محمود بود

چشم بد با حفظ حق جز باطل و سودا نبود

۴

هین مترس از چشم بد وان ماه را پنهان مکن

آن مه نادر که او در خانه جوزا نبود

۵

در دل مردان شیرین جمله تلخی‌های عشق

جز شراب و جز کباب و شکر و حلوا نبود

۶

این شراب و نقل و حلوا هم خیال احولست

اندر آن دریای بی‌پایان به جز دریا نبود

۷

یک زمان گرمی به کاری یک زمان سردی در آن

جز به فرمان حق این گرما و این سرما نبود

۸

هین خمش کن در خموشی نعره می‌زن روح وار

تو کی دیدی زین خموشان کو به جان گویا نبود

تصاویر و صوت

کلیات شمس یا دیوان کبیر با تصحیحات و حواشی بدیع‌الزمان فروزانفر » تصویر 473
کلیات شمس تبریزی انتشارات امیرکبیر، تهران، ۱۳۷۶ » تصویر 299
عندلیب :

نظرات

user_image
مجید
۱۳۹۹/۰۷/۱۰ - ۱۰:۰۷:۴۷
یه سایتی متن کامل این شعر رو اینطور نوشته بود تخصصی تو شعر ندارم اصالتشو نمیتونستم تشخیص بدم. ماجرا رو هم به رویارویی منصور حلاج با جزامی ها و روزه مرتبط دونسته بود:آن شب که دلی بود به میخانه نشستیمآن توبه صدساله به پیمانه شکستیماز آتش دوزخ نهراسیم که آن شبما توبه شکستیم ولی دل نشکستیمرو ترش کردی مگر دی ، باده‌ات گیرا نبودساقیت بیگانه بود و آن شه زیبا نبودیا به قاصد رو ترش کردی ز بیم چشم بدبر کدامین یوسف از چشم بدان غوغا نبودچشم بد خستش ولیکن عاقبت محمود بودچشم بد با حفظ حق جز باطل و سودا نبودهین مترس از چشم بد وان ماه را پنهان مکنآن مه نادر که او در خانه جوزا نبوددر دل مردان شیرین جمله تلخی‌های عشقجز شراب و جز کباب و شکر و حلوا نبوداین شراب و نقل و حلوا هم خیال احولستاندر آن دریای بی‌پایان بجز دریا نبودیک زمان گرمی به کاری یک زمان سردی در آنجز به فرمان حق این گرما و این سرما نبودهین خمش کن در خموشی نعره می‌زن روح وارتو کی دیدی زین خموشان کو به جان گویا نبود