
مولانا
غزل شمارهٔ ۷۴۷
۱
ای طربناکان ز مطرب التماس میکنید
سوی عشرتها روید و میل بانگ نی کنید
۲
شهسوار اسب شادیها شوید ای مقبلان
اسب غم را در قدمهای طربها پی کنید
۳
زان می صافی ز خم وحدتش ای باخودان
عقل و هوش و عاقبت بینی همه لاشیء کنید
۴
نوبهاری هست با صد رنگ گلزار و چمن
ترک سرد و خشک و ادباری ماه دی کنید
۵
کشتگان خواهید دیدن سربریده جوق جوق
ایها العشاق مرتدید اگر هی هی کنید
۶
سوی چینست آن بت چینی که طالب گشتهاید
این چه عقلست این که هر دم قصد راه ری کنید
۷
در خرابات بقا اندر سماع گوش جان
ترک تکرار حروف ابجد و حطی کنید
۸
از شراب صرف باقی کاسه سر پر کنید
فرش عقل و عاقلی از بهر لله طی کنید
۹
از صفات باخودی بیرون شوید ای عاشقان
خویشتن را محو دیدار جمال حی کنید
۱۰
با شه تبریز شمس الدین خداوند شهان
جان فدا دارید و تن قربان ز بهر وی کنید
تصاویر و صوت


نظرات
Anonymous