مولانا

مولانا

غزل شمارهٔ ۷۴۹

۱

مست آمد دلبرم تا دل برد از بامداد

ای مسلمانان ز دست مست دلبر داد داد

۲

دی دل من می‌جهید و هر دو چشمم می‌پرید

گفتم این دل تا چه بیند وین دو چشمم بامداد

۳

بامدادان اندر این اندیشه بودم ناگهان

عشق تو در صورت مه پیشم آمد شاد شاد

۴

من که باشم باد و خاک و آب و آتش مست اوست

آتش او تا چه آرد بر من و بر خاک و باد

۵

عشق از او آبستن‌ست و این چهار از عشق او

این جهان زین چار زاد و این چهار از عشق زاد

تصاویر و صوت

کلیات شمس یا دیوان کبیر با تصحیحات و حواشی بدیع‌الزمان فروزانفر » تصویر 475
کلیات شمس تبریزی انتشارات امیرکبیر، تهران، ۱۳۷۶ » تصویر 300
علیرضا بخشی زاده روشنفکر :
عندلیب :

نظرات