مولانا

مولانا

غزل شمارهٔ ۷۵۵

۱

شاه ما از جمله شاهان پیش بود و بیش بود

زانک شاهنشاه ما هم شاه و هم درویش بود

۲

شاه ما از پرده برجان چو خود را جلوه کرد

جان ما بی‌خویش شد زیرا که شه بی‌خویش بود

۳

شاه ما از جان ما هم دور و هم نزدیک بود

جان ما با شاه ما نزدیک و دوراندیش بود

۴

صاف او بی‌درد بود و راحتش بی‌درد بود

گلشن بی‌خار بود و نوش او بی‌نیش بود

۵

یک صفت از لطف شه آن جا که پرده برگرفت

آب و آتش صلح کرد و گرگ دایه میش بود

۶

جان مطلق شد ز نورش صورتی کو جان نداشت

گشت قربان رهش آن کس که او بدکیش بود

۷

نیست می‌گفتیم اندر هست گفت آری بیا

هست شد عالم از او موقوف یک آریش بود

تصاویر و صوت

کلیات شمس یا دیوان کبیر با تصحیحات و حواشی بدیع‌الزمان فروزانفر » تصویر 478
کلیات شمس تبریزی انتشارات امیرکبیر، تهران، ۱۳۷۶ » تصویر 302
عندلیب :

نظرات

user_image
شهلا
۱۳۹۸/۰۵/۲۶ - ۱۵:۵۸:۴۵
با سلام و اظهار خوشحالی که این غزلیات زیبا و اندوخته های معنوی فرهنگی خود را در سایت گنجور براحتی می یابیم!امروز 26 مرداد، هفده ی آگست، ضمن خوندن غزل زیبای فوق متوجه شدم در بیت دوم بصورتی که نوشته شده خواندن را مشگل می کنه و ریتم را تغییر می دهد.
user_image
شهلا
۱۳۹۸/۰۵/۲۶ - ۱۶:۰۷:۳۰
مصرع اول بیت دوم اینجا
user_image
شهلا
۱۳۹۸/۰۵/۲۶ - ۱۶:۱۰:۲۲
:شاه ما از پرده برجان چو خود را جلوه کردجان ما بی‌خویش شد زیرا که شه بی‌خویش بوددر حالیکه با کمی تغییر بجا و پس و پیش بجا می توان اینطور خواند:شاه ما چون خود را بر پرده ء جان جلوه کردو یا:شاه ما چو خویش را از پرده بر جان جلوه کردیا: شاه ما چون خود را از پرده بر جان جلوه کردحالا چرا بر پرده ی جان یا از پرده ی جان؟چون در آغاز دفتر اول مثنوی می گوید:تن ز جان و جان ز تن مستور نیستلیک کس را دید جان را دستور نیست جان را اگر نه به معنی جاندار، جان داشتن و زنده گی بگیریم (البته این هم هست)بلکه بمثابه ی فضای جمعی جان در هستی بگیریم، مثل یه سایت عظیم و فوق العاده بزرگ و مهم، که سایت همگانی جان است، و جانها آنجا در ارتباط اند،خبر می گیرند؛ سیر و تجربه ی خود را مبادله می کنند؛ نُشو و نما می کنند و نور و گرما و عشق و توجه و غذا دریافت می کنند.مثل یه فضای مجازی که خیلی هم حقیقی و حیاتی است!پس جان در اینجا یک روند است؛ یک شوَند و پروسه ی رشد و تعالی است. همانی نیست که فقط هست، همه ی آنی ست که هم هست و هم نیست!
user_image
شهلا
۱۳۹۸/۰۵/۲۶ - ۱۶:۱۳:۵۹
ادامه ی آن،هر چند، پست تمام مطلب چند بار به اشگال بر خورد، نمیدانم اگر از جانب بنده بوده، در اینصورت ببخشید. وقتی جان مشتمل و مکمل هست و نیست است، وقتی وقف ِ هست و نیست، در خدمت روح و ماورای روح است، البته که عالی و ارزشمند است و البته که عشق و زیبایی او را پذیرا و راهبرند! او را شاه و سلطان وامیرند... البته که او را میزبانند، البته که سلطان محمود ایازش را می نوازد و او را مشوق و محرک و ممتحن است! آفرین بر جان ِ جانِ جان، بر جانِ جانان شمس الدّین تبریزی.