
مولانا
غزل شمارهٔ ۷۶۰
۱
خنک آنکسکه چو ما شد، همه تسلیم و رضا شد
گرو عشق و جنون شد، گهرِ بحر صفا شد
۲
مه و خورشید نظر شد که از او خاک چو زر شد
به کرم بحر گهر شد، به روش باد صبا شد
۳
چو شه عشق کشیدش، ز همه خلق بریدش
نظر عشق گزیدش، همه حاجات روا شد
۴
به سفر چون مه گردون به شب چارده پر شد
به نظرهای الهی به یکی لحظه کجا شد
۵
دل تو کرد چرایی به برون ز آخُر قالب
وگر آن نیست بههر شب، به چراگاه چرا شد؟
۶
خنک آنگه که کند حق گنهت طاعت مطلق
خنک آن دم که جنایات عنایات خدا شد
۷
سفرِ مشکل و دورش بشد و ماند حضورش
ز درون قوّت نورش مدد نور سما شد
تصاویر و صوت


نظرات
ع.کبیر