مولانا

مولانا

غزل شمارهٔ ۷۶۶

۱

خضری که عمر ز آبت بکشد دراز گردد

در مرگ برخورنده ابدا فراز گردد

۲

چو نظر کنی به بالا سوی آسمان اعلا

دو هزار در ز رحمت ز بهشت باز گردد

۳

چو فتاد سایه تو سوی مفسد‌ان مجرم

همه جرم‌های ایشان چله و نماز گردد

۴

چو رکاب مصطفایی سوی عفو روی آرد

دو هزار بولهب هم خوش و پرنیاز گردد

۵

چو دو دست همچو بحر‌ت به کرم گهرفشان شد

رخ چون زرم زر آرد که به گرد گاز گردد

۶

کف توست کیمیا‌یی لب بحر کبریا‌یی

چه عجب که نیم حبه ز کفت رکاز گردد

۷

دو هزار جان و دیده ز فزع عنان کشیده

چو صلای وصل آید گه ترکتاز گردد

۸

همه زهر دین و دنیا ز تو شهد و نوش آمد

غم و درد سینه سوزان ز تو دلنواز گردد

۹

همه دامن تو گیرد دل و این قدر نداند

که به گرد شیر آهو به صد احتراز گردد

۱۰

در وصل چون ببستی و به لامکان نشستی

ز کجا رسد گشایش چو دری فراز گردد

۱۱

خمش و سخن رها کن جز اله را تو لا کن

به فنا چو ساز گیری همه کارساز گردد

تصاویر و صوت

کلیات شمس یا دیوان کبیر با تصحیحات و حواشی بدیع‌الزمان فروزانفر » تصویر 483
کلیات شمس تبریزی انتشارات امیرکبیر، تهران، ۱۳۷۶ » تصویر 305
عندلیب :

نظرات