
مولانا
غزل شمارهٔ ۷۶۸
۱
چمنی که جمله گلها به پناه او گریزد
که در او خزان نباشد که در او گلی نریزد
۲
شجری خوش و خرامان به میانه بیابان
که کسی به سایه او چو بخفت مست خیزد
۳
فلکی چو آسمانها که بدوست قصد جانها
که زحل نیارد آن جا که به زهره برستیزد
۴
گهری لطیف کانی به مکان لامکانی
بویست اشارت دل چو دو دیده اشک بیزد
تصاویر و صوت


نظرات
مهرشاد