
مولانا
غزل شمارهٔ ۸۰۴
۱
صنما گر ز خط و خال تو فرمان آرند
این دل خسته مجروح مرا جان آرند
۲
عاشقان نقش خیال تو چو بینند به خواب
ای بسا سیل که از دیده گریان آرند
۳
خنک آن روز خوشا وقت که در مجلس ما
ساقیان دست تو گیرند و به مهمان آرند
۴
صوفیان طاق دو ابروی تو را سجده برند
عارفان آنچ نداری بر تو آن آرند
۵
چشم شوخ تو چو آغاز کند بوالعجبی
آدم کافر و ابلیس، مسلمان آرند
۶
بت پرستان رخ خورشید تو را گر بینند
بر قد و قامت زیبای تو ایمان آرند
۷
شمهای گر ز تو در عالم علوی برسد
قدسیان رقص بر این گنبد گردان آرند
۸
گر بدین عاشق دلسوخته مسکینی
شکری زان لب چون لعل بدخشان آرند
۹
جان و دل هر دو فدای شکرستان تو باد
آب حیوان چو از آن چاه زنخدان آرند
۱۰
شمس تبریز اگر بلبل باغ ارمی
باش تا قوت تو از روضه رضوان آرند
تصاویر و صوت


نظرات
همایون