مولانا

مولانا

غزل شمارهٔ ۸۰۴

۱

صنما گر ز خط و خال تو فرمان آرند

این دل خسته مجروح مرا جان آرند

۲

عاشقان نقش خیال تو چو بینند به خواب

ای بسا سیل که از دیده گریان آرند

۳

خنک آن روز خوشا وقت که در مجلس ما

ساقیان دست تو گیرند و به مهمان آرند

۴

صوفیان طاق دو ابروی تو را سجده برند

عارفان آنچ نداری بر تو آن آرند

۵

چشم شوخ تو چو آغاز کند بوالعجبی

آدم کافر و ابلیس، مسلمان آرند

۶

بت پرستان رخ خورشید تو را گر بینند

بر قد و قامت زیبای تو ایمان آرند

۷

شمه‌ای گر ز تو در عالم علوی برسد

قدسیان رقص بر این گنبد گردان آرند

۸

گر بدین عاشق دلسوخته مسکینی

شکری زان لب چون لعل بدخشان آرند

۹

جان و دل هر دو فدای شکرستان تو باد

آب حیوان چو از آن چاه زنخدان آرند

۱۰

شمس تبریز اگر بلبل باغ ارمی

باش تا قوت تو از روضه رضوان آرند

تصاویر و صوت

کلیات شمس یا دیوان کبیر با تصحیحات و حواشی بدیع‌الزمان فروزانفر » تصویر 504
کلیات شمس تبریزی انتشارات امیرکبیر، تهران، ۱۳۷۶ » تصویر 319
عندلیب :

نظرات

user_image
همایون
۱۳۹۷/۰۸/۲۳ - ۱۸:۲۶:۵۵
دنیا و آنچه در آن است را در خدمت شمس می‌‌داند و وجود او را موجب شادی و نشاط این جهان و آن جهان، که به هستی‌ جلال دین معنی‌ بخشید و او به هستی‌ جهانیاننکته‌ای جالب و تلویحی در بیت صوفیان و عارفان است که صوفیان از صمیم قلب به او سجده می‌‌کنند و عارفان آن چه او ندارد برای او می‌‌آورندمهارت شمس نیز در همین بود که سخن نو را تشخیص می‌‌داد و نو شناس بود همان گونه که زرگر زر ناب را می‌‌شناسد تصوف مقوله‌ای تاریخی است که پس از اسلام آغاز می‌‌شود یعنی‌ دوره‌ای پس از پیامبر و صحابه و تابعین و زهاد است که مورد استقبال مسلمین قرار می‌‌گیرد و مانند تابعین و زهاد دچار فساد و آلودگی و ریا و کم کم بی‌ رنگ می‌‌شود آنان بر عکس زهاد که اهل ظاهر و عبادت بسیار بودند، پرستش خدا و رسول را قلبا بجا می‌‌آوردند ولی در صف آنان نیز ریاکاران جای گرفتند و آن را بی‌ اعتبار ساختندعرفان اما مقوله‌ای فرهنگی‌ است که همواره با انسان همراه بوده است و هیچ ارتباطی‌ با دین خاصی‌ ندارد بلکه ادیان از آن تغذیه می‌‌کنند و از تنه آن چون شاخه‌هایی‌ سر بر آورده ا‌ندتلاشی است برای پی‌ بردن به معنای هستی‌ و زندگی‌ و عصاره وجود و باز گشائی راز و رمز‌های حیات