مولانا

مولانا

غزل شمارهٔ ۸۱۴

۱

بار دیگر یار ما هنباز کرد

اندک اندک خوی از ما بازکرد

۲

مکرهای دشمنان در گوش کرد

چشم خود بر یار دیگر باز کرد

۳

هر دم از جورش دل آرد نو خبر

غم دل ترسنده را غماز کرد

۴

رو ترش کردن بر ما پیشه ساخت

یک بهانه جست و دست انکاز کرد

۵

ای دریغا راز ما با همدگر

کو دگر کس را چنین همراز کرد

۶

ای دل از سر صبر را آغاز کن

زانک دلبر جور را آغاز کرد

۷

عقل گوید کاین بداندیشی مکن

او از آن ماست بر ما ناز کرد

۸

می‌دهد چون مه صلاح الدین ضیا

کارغنون را زهره جان ساز کرد

تصاویر و صوت

کلیات شمس یا دیوان کبیر با تصحیحات و حواشی بدیع‌الزمان فروزانفر » تصویر 508
کلیات شمس تبریزی انتشارات امیرکبیر، تهران، ۱۳۷۶ » تصویر 322
عندلیب :

نظرات

user_image
همایون
۱۳۹۹/۰۸/۱۰ - ۰۱:۰۱:۱۱
از غزل های میان دوره ای جلال دین، فرهنگ جلال دین زندگی با دوست و همنشینی با دوست است، او با دوست به اوج هستی میرود و پادشاه معنی و پیر مغان و ساقی همه مستان میشودصلاح دین نیست و حسام دین یا ضیا حق هنوز دوست برگزیده او نشده است، جلال دین در این فرهنگ کار میکند اول دوست سپس زندگی و مستی و راز ورزی و نوروزیدوست، ماه است وجلال دین ناهید عشق و آواز و رخس و نوا، شناگر دریای گوهرها و باز آسمان معنی های نوشونده، او استاد این فرهنگ است چون خود آن را بنیاد گذاشته است به خجستگی شمس اولین یار جانی و یکدانه معرفت رهایی و آزادگی
user_image
همایون
۱۳۹۹/۰۸/۱۰ - ۰۱:۱۷:۴۳
گیاهان هرکدام خوی خودرا و بوی خودرا دارند و پروانه ها و پرنده ها خوی گیاهان را میگیرند و میخوانند و می رخسند و زیبایی می آفرینند، حیوانات دیگری هم خوی خودرا با غذای خود بدست میاورند و به جفت گیری و زاد و ولد می پردازند، انسان خوی خود را با دوست می پرورد خوی انسان همان فرهنگ اوست، شکوه و بزرگی اوست