مولانا

مولانا

غزل شمارهٔ ۸۲۸

۱

هر که را اسرار عشق اظهار شد

رفت یاری زانک محو یار شد

۲

شمع افروزان بنه در آفتاب

بنگرش چون محو آن انوار شد

۳

نیست نور شمع هست آن نور شمع

هم نشد آثار و هم آثار شد

۴

همچنان در نور روح این نار تن

هم نشد این نار و هم این نار شد

۵

جوی جویانست و پویان سوی بحر

گم شود چون غرق دریابار شد

۶

تا طلب جنبان بود مطلوب نیست

مطلب آمد آن طلب بی‌کار شد

۷

پس طلب تا هست ناقص بد طلب

چون نماند آگهی سالار شد

۸

هر تن بی‌عشق کو جوید کله

سر ندارد جملگی دستار شد

۹

تا ببیند ناگهانی گلرخی

بر وی آن دستار و سر چون خار شد

۱۰

همچو من شد در هوای شمس دین

آنک او را در سر این اسرار شد

تصاویر و صوت

کلیات شمس یا دیوان کبیر با تصحیحات و حواشی بدیع‌الزمان فروزانفر » تصویر 516
کلیات شمس تبریزی انتشارات امیرکبیر، تهران، ۱۳۷۶ » تصویر 327
محسن لیله‌کوهی :
عندلیب :

نظرات