
مولانا
غزل شمارهٔ ۸۳۷
۱
هر کجا بوی خدا میآید
خلق بین بیسر و پا میآید
۲
زانک جانها همه تشنهست به وی
تشنه را بانگ سقا میآید
۳
شیرخوار کرمند و نگران
تا که مادر ز کجا میآید
۴
در فراقند و همه منتظرند
کز کجا وصل و لقا میآید
۵
از مسلمان و جهود و ترسا
هر سحر بانگ دعا میآید
۶
خنک آن هوش که در گوش دلش
ز آسمان بانگ صلا میآید
۷
گوش خود را ز جفا پاک کنید
زانک بانگی ز سما میآید
۸
گوش آلوده ننوشد آن بانگ
هر سزایی به سزا میآید
۹
چشم آلوده مکن از خد و خال
کان شهنشاه بقا میآید
۱۰
ور شد آلوده به اشکش میشوی
زانک از آن اشک دوا میآید
۱۱
کاروان شکر از مصر رسید
شرفه گام و درا میآید
۱۲
هین خمش کز پی باقی غزل
شاه گوینده ما میآید
تصاویر و صوت


نظرات
Moein
محسن جهان