
مولانا
غزل شمارهٔ ۸۴۶
۱
بیمار رنج صفرا ذوق شکر نداند
هر سنگ دل در این ره قلب از گهر نداند
۲
هر عنکبوت جوله در تار و پود آن چه
از ذوق صنعت خود ذوق دگر نداند
۳
وان کو ز چه برافتد در جام و ساغر افتد
مستیش در سر افتد پا را ز سر نداند
تصاویر و صوت


نظرات
امین کیخا