
مولانا
غزل شمارهٔ ۸۵۵
۱
عید آمد و خوش آمد دلدار دلکش آمد
هر مردهای ز گوری برجست و پیشش آمد
۲
دل را زبان بباید تا جان به چنگش آرد
جان پاکشان بیاید کان یار سرکش آمد
۳
جان غرق شهد و شکر از منبع نباتش
مه در میان خرمن زان ترک مه وش آمد
۴
خاک از فروغ نفخش قبله فرشته آمد
کب از جوار آتش همطبع آتش آمد
۵
جان و دل فرشته جفت هوای حق شد
گردون فرشتگان را زان روی مفرش آمد
۶
نر باش و صیقلی کن دل را و نقش برخوان
بی نقش و بیجهات این شش سو منقش آمد
۷
آن لعل را در آخر در جیب خویش یابی
بر جیب پاک جیبان نورش مر شش آمد
۸
ز افیون شربت او سرمست خفت بدعت
ز استون رحمت او دولت منعش آمد
۹
ای هوشمند گوشی کو را کشید دستش
وی روسپید رویی کز وی مخمش آمد
۱۰
خاموش پنج نوبت مشنو ز آسمانی
کان آسمان برون این پنج و این شش آمد
تصاویر و صوت


نظرات
امین کیخا
امین کیخا
امین کیخا
امین کیخا
سعید
امین کیخا
امین کیخا