
مولانا
غزل شمارهٔ ۸۵۶
۱
برجه ز خواب و بنگر نک روز روشن آمد
دل را ز خواب برکن هنگام رفتن آمد
۲
تا کی اشارت آید تو ناشنوده آری
ترسم که عشق گوید کاین خواجه کودن آمد
۳
رفتند خوشه چینان وین خوشه چین نشسته
کز ثقل و از گرانی چون تل خرمن آمد
تصاویر و صوت


نظرات
امین کیخا
سعید
امین کیخا