مولانا

مولانا

غزل شمارهٔ ۸۵۷

۱

گفتی که در چه کاری با تو چه کار ماند

کاری که بی‌تو گیرم والله که زار ماند

۲

گر خمر خلد نوشم با جام‌های زرین

جمله صداع گردد جمله خمار ماند

۳

در کارگاه عشقت بی‌تو هر آنچ بافم

والله نه پود ماند والله نه تار ماند

۴

تو جوی بی‌کرانی پیشت جهان چو پولی

حاشا که با چنین جو بر پل گذار ماند

۵

عالم چهار فصلست فصلی خلاف فصلی

با جنگ چار دشمن هرگز قرار ماند

۶

پیش آ بهار خوبی تو اصل فصل‌هایی

تا فصل‌ها بسوزد جمله بهار ماند

تصاویر و صوت

کلیات شمس یا دیوان کبیر با تصحیحات و حواشی بدیع‌الزمان فروزانفر » تصویر 532
کلیات شمس تبریزی انتشارات امیرکبیر، تهران، ۱۳۷۶ » تصویر 336
محسن لیله‌کوهی :
عندلیب :
افسر آریا :

نظرات

user_image
پیرایه یغمایی
۱۳۹۳/۰۸/۱۳ - ۲۰:۵۱:۱۸
تو جوی بی‌کرانی پیشت جهان چو پولیپول: همان پل باشد .به گویش بلخ امروز هم پل با واو مجهول تلفظ می‌شود، یعنی مصوت اوی کشیده دارد.
user_image
هو
۱۳۹۷/۰۳/۲۳ - ۱۹:۲۰:۴۷
السلام علیک یا ربیع الانام و نضرة الایام
user_image
محدث
۱۳۹۷/۰۳/۲۳ - ۲۰:۴۰:۵۶
پیش آ بهار خوبی تو اصل فصل‌هایی...عالی، عالی، عالی...