مولانا

مولانا

غزل شمارهٔ ۸۶۸

۱

به حرم به خود کشید و مرا آشنا ببرد

یک یک برد شما را آنک مرا ببرد

۲

آن را که بود آهن آهن ربا کشید

وان را که بود برگ کهی کهربا ببرد

۳

قانون لنگری به ثری گشت منجذب

عیسی مهتری را جذب سما ببرد

۴

هر حس معنوی را در غیب درکشید

هر مس اسعدی را هم کیمیا ببرد

۵

از غارت فنا و اجل ایمنست و دور

آن کس که رخت خویش سوی انبیا ببرد

۶

آن چشم نیک را نرسد هیچ چشم بد

کو شمع حسن را ز ملاء در خلاء ببرد

۷

ما از قضا به قاضی حاجت گریختیم

کنچ از قضا رسید به طالب قضا ببرد

۸

این‌ها گذشت ای خنک آن دل که ناگهش

حسن و جمال آن مه نیکولقا ببرد

تصاویر و صوت

کلیات شمس یا دیوان کبیر با تصحیحات و حواشی بدیع‌الزمان فروزانفر » تصویر 538
کلیات شمس تبریزی انتشارات امیرکبیر، تهران، ۱۳۷۶ » تصویر 341
عندلیب :

نظرات

user_image
هانیه سلیمی
۱۳۹۷/۰۴/۰۸ - ۰۶:۵۱:۰۱
در مصرع اول چنانچه در نسخه فروزانفر هم آمده "بحرم" به معنی دریا درست است. چنانچه هم در معنی هم وزن، بحرم درست مینماید؛ نه آنطور که در نسخه ی گنجور آمده: به حرم.بحرم بخود کشید مرا و آشنا ببرد=دریا مرا به خود کشید و آشنا نیز به معنی شنا است.
user_image
همایون
۱۳۹۹/۰۶/۲۸ - ۱۰:۳۱:۲۴
در بسیاری از غزل ها و گفته های جلال دین این نکته آشکار است که او از میان پیامبران نظر خاص و ویژه ای به عیسی پیامبر عشق داردعیسی به نوعی همان پیر مغان در آیین مهر استعشق و معشوق یکی است و عاشق هم در عشق با معشوق یکی میشوداین اتفاق در هنر و ورزش هم روی میدهدموسقی همان نوازنده و خواننده است و شنونده با آن یکی میشود زیرا موسیقی در وجود اوست