مولانا

مولانا

غزل شمارهٔ ۸۶۹

۱

خیاط روزگار به بالای هیچ مرد

پیراهنی ندوخت که آن را قبا نکرد

۲

بنگر هزار گول سلیم اندر این جهان

دامان زر دهند و خرند از بلیس درد

۳

گل‌های رنگ رنگ که پیش تو نقل‌هاست

تو می خوری از آن و رخت می‌کنند زرد

۴

ای مرده را کنار گرفته که جان من

آخر کنار مرده کند جان و جسم سرد

۵

خود با خدای کن که از این نقش‌های دیو

خواهی شدن به وقت اجل بی‌مراد فرد

۶

پاها مکش دراز بر این خوش بساط خاک

کاین بستریست عاریه می‌ترس از نورد

۷

مفکن گزافه مهره در این طاس روزگار

پرهیز از آن حریف که هست اوستاد نرد

۸

منگر به گرد تن بنگر در سوار روح

می‌جو سوار را به نظر در میان گرد

۹

رخسارها چون گل لابد ز گلشنیست

گلزار اگر نباشد پس از کجاست ورد

۱۰

سیب زنخ چو دیدی می‌دان درخت سیب

بهر نمونه آمد این نیست بهر خورد

۱۱

همت بلند دار که با همت خسیس

چاوش پادشاه براند تو را که برد

۱۲

خاموش کن ز حرف و سخن بی‌حروف گوی

چون ناطقه ملایکه بر سقف لاجورد

تصاویر و صوت

کلیات شمس یا دیوان کبیر با تصحیحات و حواشی بدیع‌الزمان فروزانفر » تصویر 539
کلیات شمس تبریزی انتشارات امیرکبیر، تهران، ۱۳۷۶ » تصویر 341
عندلیب :

نظرات

user_image
بهروز
۱۳۹۷/۰۱/۱۶ - ۱۵:۳۲:۲۳
اشاره به بی ارزش بودن دنیا دارد مولانا بر روزه گرفتن و شب نخوابی تاکید بسیار دارد و این دو روش سلوک را در مبارزه با نفس و شیطان بسیار موثر می داند. در این شعر به گل خوردن اشاره میکند که همان شکم بارگی و دنیا پرستی است در جای دیگر میفرماید طفل جان از شیر شیطان بازکن که بوضوح شاعر این دنیا را قلمرو شیطان دانسته و از مخاطب میخواهد با عبادت و هدایت قران بر تاریکی و نفس غلبه یابد تا شایسته جهان های بالاتر شود.
user_image
مجید ع
۱۳۹۹/۰۳/۱۰ - ۰۱:۲۰:۲۳
خاقانی در غزلی به مطلع هرگز به باغ دهر گیائی وفا نکرد هرگز ز شست چرخ خدنگی خطا نکردمی گوید :خیاط روزگار به بالای هیچ کس پیراهنی ندوخت که آخر قبا نکرداین غزل تصمینی از ابن شعر خاقانی است.
user_image
مجید د
۱۴۰۲/۰۳/۱۹ - ۱۱:۵۷:۴۷
معنی "پیراهنی ندوخت که آن را قبا نکرد" چیست؟