مولانا

مولانا

غزل شمارهٔ ۸۷۲

۱

این عشق جمله عاقل و بیدار می‌کشد

بی تیغ می‌برد سر و بی‌دار می‌کشد

۲

مهمان او شدیم که مهمان همی‌خورد

یار کسی شدیم که او یار می‌کشد

۳

چون یوسفی بدید چو گرگان همی‌درد

چون مؤمنی بدید چو کفار می‌کشد

۴

ما دل نهاده‌ایم که دلداریی کند

یا گر کشد به رحم و به هنجار می‌کشد

۵

نی نی که کشته را دم او جان همی‌دهد

گرچه به غمزه عاشق بسیار می‌کشد

۶

هل تا کشد تو را نه که آب حیات اوست

تلخی مکن که دوست عسل وار می‌کشد

۷

همت بلند دار که آن عشق همتی

شاهان برگزیده و احرار می‌کشد

۸

ما چون شبیم ظل زمین و وی آفتاب

شب را به تیغ صبح گهردار می‌کشد

۹

زنگی شب ببرد چو طرار عقل ما

شحنه صبوح آمد و طرار می‌کشد

۱۰

شب شرق تا به غرب گرفته سپاه زنگ

رومی روزشان به یکی بار می‌کشد

۱۱

حاصل مرا چو بلبل مستی ز گلشنیست

چون بلبلم جدایی گلزار می‌کشد

تصاویر و صوت

کلیات شمس یا دیوان کبیر با تصحیحات و حواشی بدیع‌الزمان فروزانفر » تصویر 541
کلیات شمس تبریزی انتشارات امیرکبیر، تهران، ۱۳۷۶ » تصویر 342
عندلیب :

نظرات