مولانا

مولانا

غزل شمارهٔ ۸۸۶

۱

از رسن زلف تو خلق به جان آمدند

بهر رسن بازیش لولیکان آمدند

۲

در دل هر لولیی عشق چو استاره‌ای

رقص کنان گرد ماه نورفشان آمدند

۳

در هوس این سماع از پس بستان عشق

سروقدان چون چنار دست زنان آمدند

۴

بین که چه ریسیده‌ایم دست که لیسیده‌ایم

تا که چنین لقمه‌ها سوی دهان آمدند

۵

لولیکان قنق در کف گوشه تتق

وز تتق آن عروس شاه جهان آمدند

۶

شاه که در دولتش هر طرفی شاهدی

سینه گشاده به ما بهر امان آمدند

۷

شیوه ابرو کند هر نفسی پیش ما

گرچه که از تیر غمز سخته کمان آمدند

۸

شب رو و عیار باش بر سر هر کوی از آنک

زیر لحاف ازل نیک نهان آمدند

۹

جانب تبریز در شمس حقم دیده‌اند

ترک دکان خواندند چونک به کان آمدند

تصاویر و صوت

کلیات شمس یا دیوان کبیر با تصحیحات و حواشی بدیع‌الزمان فروزانفر » تصویر 548
کلیات شمس تبریزی انتشارات امیرکبیر، تهران، ۱۳۷۶ » تصویر 348
عندلیب :

نظرات

user_image
بابک
۱۳۹۸/۰۹/۳۰ - ۰۸:۳۸:۵۵
زلف و گیس پیچان یا جعد ، رسنیست که بازی کنان صنم ، دل همه را شکار میکند . زلف پیچان ، رسن عشقست . از رسن زلف تو ، خلق بجان آمدند بهر رسن بازیش، لولیکان آمدند در دل هر لولئی ، عشق چو استاره ای رقص کنان گرد ماه ، نورفشان آمدند لولیکان ِ قنق ، در کف ، گوشه تتق وز تتق آن عروس ، شاه جهان آمدند ( قنق = همان سبک شده قوناق و قوناس است، که به معنای مهمان است، ولی در اصل مقارنه هلال ماه و پروین است )