مولانا

مولانا

غزل شمارهٔ ۸۹۱

۱

دی شد و بهمن گذشت فصل بهاران رسید

جلوه گلشن به باغ همچو نگاران رسید

۲

زحمت سرما و دود رفت به کور و کبود

شاخ گل سرخ را وقت نثاران رسید

۳

باغ ز سرما بکاست شد ز خدا دادخواست

لطف خدا یار شد دولت یاران رسید

۴

آمد خورشید ما باز به برج حمل

معطی صاحب عمل سیم شماران رسید

۵

طالب و مطلوب را عاشق و معشوق را

همچو گل خوش کنار وقت کناران رسید

۶

بر مثل وام دار جمله به زندان بدند

زرگر بخشایشش وام گزاران رسید

۷

جمله صحرا و دشت پر ز شکوفه‌ست و کشت

خوف تتاران گذشت مشک تتاران رسید

۸

هر چه بمردند پار حشر شدند از بهار

آمد میر شکار صید شکاران رسید

۹

آن گل شیرین لقا شکر کند از خدا

بلبل سرمست ما بهر خماران رسید

۱۰

وقت نشاط‌ست و جام خواب کنون شد حرام

اصل طرب‌ها بزاد شیره فشاران رسید

۱۱

جام من از اندرون باده من موج خون

از ره جان ساقی خوب عذاران رسید

تصاویر و صوت

کلیات شمس یا دیوان کبیر با تصحیحات و حواشی بدیع‌الزمان فروزانفر » تصویر 551
کلیات شمس تبریزی انتشارات امیرکبیر، تهران، ۱۳۷۶ » تصویر 349
محسن لیله‌کوهی :
عندلیب :

نظرات

user_image
سید مهدی طاهری
۱۳۹۱/۱۲/۰۱ - ۰۵:۵۲:۱۰
معانی برخی لغات:معطی:اعطا کننده ،بخشایندهبُرج حَمَل:ماه فروردین،گاه شماری ایران قدیمپار: گذشته،سابقحَشر: زندهعذار:چهره و صورت