
مولانا
غزل شمارهٔ ۸۹۳
۱
نیک بدست آنک او شد تلف نیک و بد
دل سبد آمد مکن هر سقطی در سبد
۲
آنک تواضع کند نگذرد از حد خویش
یابد او هستی باقی بیرون ز حد
۳
وا کن صندوق زر بر سر ایمان فشان
کآخر صندوق تو نیست یقین جز لحد
۴
تو لحد خویش را پر کن از زر صدق
پر مکنش از مس شهوت و حرص و حسد
۵
هر چه تو را غیر تو آن بدهد رد کنی
چون بدهی تو همان دانک شود بر تو رد
۶
قلب میاور بدانک غره کنی مشتری
ترس ز ویل لکل جمع مالاوعد
۷
آنک گشادی نمود نفس تو را تنگیست
گفت خدا نفس را بسته امش فی کبد
تصاویر و صوت


نظرات
بهروز
s-j emm
یزدانپناه عسکری