مولانا

مولانا

غزل شمارهٔ ۹۰۷

۱

مده به دست فراقت دل مرا که نشاید

مکش تو کشته خود را مکن بتا که نشاید

۲

مرا به لطف گزیدی چرا ز من برمیدی

ایا نموده وفاها مکن جفا که نشاید

۳

بداد خازن لطفت مرا قبای سعادت

برون مکن ز تن من چنین قبا که نشاید

۴

مثال دل همه رویی قفا نباشد دل را

ز ما تو روی مگردان مده قفا که نشاید

۵

حدیث وصل تو گفتم بگفت لطف تو کری

ز بعد گفتن آری مگو چرا که نشاید

۶

تو کان قند و نباتی نبات تلخ نگوید

مگوی تلخ سخن‌ها به روی ما که نشاید

۷

بیار آن سخنانی که هر یکیست چو جانی

نهان مکن تو در این شب چراغ را که نشاید

۸

غمت که کاهش تن شد نه در تنست نه بیرون

غم آتشیست نه در جا مگو کجا که نشاید

۹

دلم ز عالم بی‌چون خیالت از دل از آن سو

میان این دو مسافر مکن جدا که نشاید

۱۰

مبند آن در خانه به صوفیان نظری کن

مخور به رنج به تنها بگو صلا که نشاید

۱۱

دلا بخسب ز فکرت که فکر دام دل آمد

مرو به جز که مجرد بر خدا که نشاید

تصاویر و صوت

کلیات شمس یا دیوان کبیر با تصحیحات و حواشی بدیع‌الزمان فروزانفر » تصویر 560
کلیات شمس تبریزی انتشارات امیرکبیر، تهران، ۱۳۷۶ » تصویر 355
عندلیب :

نظرات

user_image
مهدی
۱۳۹۱/۰۲/۱۰ - ۰۰:۰۰:۴۸
حدیث وصل تو گفتم بگفت لطف تو آری
user_image
ferferi
۱۳۹۴/۰۱/۲۲ - ۰۴:۵۰:۲۶
مخور به رنج به تنها بگو صلا که نشاید.مخور برنج به تنها بگو صلا که نشاید
user_image
بیتا
۱۳۹۵/۰۵/۱۲ - ۱۱:۴۳:۵۱
مده به دست فراغت دل مرا که نشاید
user_image
۷
۱۳۹۵/۰۵/۱۲ - ۱۲:۰۵:۱۰
همان فراقت درست می باشدفراقت=فراق تو=جدایی تو=دوری توفراغت=فراغه=در عربی به معنای بی تابی میباشد ولی در فارسی درست برعکس به معنای آسودگی می باشد
user_image
هانیه سلیمی
۱۳۹۷/۰۵/۱۸ - ۰۴:۲۲:۰۱
در نسخه فروزانفر چاپ امیرکبیر مصرع اول بیت 5 به این شکل آمدهحدیث وصل تو گفتم بگفت لطف تو کاری (نه آنگونه که در گنجور آمده: کری)اما آنطور که دوستی در کامنتی نوشته اند به نظر"آری" درست تر مینماید.