
مولانا
غزل شمارهٔ ۹۱۲
۱
نگفتمت مرو آن جا که مبتلات کنند
که سخت دست درازند بسته پات کنند
۲
نگفتمت که بدان سوی دام در دامست
چو درفتادی در دام کی رهات کنند
۳
نگفتمت به خرابات طرفه مستانند
که عقل را هدف تیر ترهات کنند
۴
چو تو سلیم دلی را چو لقمه بربایند
به هر پیاده شهی را به طرح مات کنند
۵
بسی مثال خمیرت دراز و گرد کنند
کهت کنند و دو صد بار کهربات کنند
۶
تو مرد دل تنکی پیش آن جگرخواران
اگر روی چو جگربند شوربات کنند
۷
تو اعتماد مکن بر کمال و دانش خویش
که کوه قاف شوی زود در هوات کنند
۸
هزار مرغ عجب از گل تو برسازند
چو ز آب و گل گذری تا دگر چههات کنند
۹
برون کشندت از این تن چنان که پنبه ز پوست
مثال شخص خیالیت بیجهات کنند
۱۰
چو در کشاکش احکام راضیت یابند
ز رنجها برهانند و مرتضات کنند
۱۱
خموش باش که این کودنان پست سخن
حشیشیاند و همین لحظه ژاژخات کنند
تصاویر و صوت


نظرات
سید علی
ارش دولت ابادی
مبین
مبین
امین مبرهن
شهرام بنازاده
کارن تبری
رضا از کرمان