
مولانا
غزل شمارهٔ ۹۱۵
۱
بیا که ساقی عشق شرابباره رسید
خبر ببر بر بیچارگان که چاره رسید
۲
امیر عشق رسید و شرابخانه گشاد
شراب همچو عقیقش به سنگ خاره رسید
۳
هزار چشمه شیر و شکر روان شد از او
شکاف کرد و به طفلان گاهواره رسید
۴
هزار مسجد پر شد چو عشق گشت امام
صلوه خیر من النوم از آن مناره رسید
۵
بریز دیگ حلیماب را که کاسه رسید
گشاده هِل سَرِ خُم را که دُردخواره رسید
۶
چو آفتاب جمالش به خاکیان درتافت
زحل ز پرده هفتم پی نظاره رسید
۷
شدیم جمله فریدون چو تاج او دیدیم
شدیم جمله منجم چو آن ستاره رسید
۸
شدیم جمله برهنه چو عشق او زد راه
شدیم جمله پیاده چو او سواره رسید
۹
چو پاره پاره درآمد به لطف آن دلبر
بدان طمع دل پرخون پاره پاره رسید
۱۰
بده زبان و همه گوش شو در این حضرت
شتاب کن که پی گوش گوشواره رسید
تصاویر و صوت


نظرات
پیرایه یغمایی
نادر..
بابک پرتو
همایون