مولانا

مولانا

غزل شمارهٔ ۹۱۶

۱

درخت و برگ برآید ز خاک این گوید

که «خواجه هر چه بکاری تو را همان روید»

۲

تو را اگر نفسی ماند جز که عشق مکار

که چیست قیمت مردم؟ هر آنچ می‌جوید

۳

بشو دو دست ز خویش و بیا به خوان بنشین

که آب بهر وی آمد که دست و رو شوید

۴

زهی سلیم که معشوق او به خانه اوست

به سوی خانه نیاید؛ گزاف می‌پوید

۵

به سوی مریم آید دوانه گر عیسی‌ست

وگر خر است بهل تا کمیز خر بوید

۶

کسی که همره ساقی‌ست چون بود هشیار؟

چرا نباشد لمتر؟ چرا نیفزوید؟

۷

کسی که کان عسل شد ترش چرا باشد؟

کسی که مرده ندارد بگو چرا موید؟

۸

تو را بگویم پنهان که گل چرا خندد

که گلرخیش به کف گیرد و بینبوید

۹

بگو غزل که به صد قرن خلق این خوانند

نسیج را که خدا بافت آن نفرسوید

تصاویر و صوت

کلیات شمس یا دیوان کبیر با تصحیحات و حواشی بدیع‌الزمان فروزانفر » تصویر 567
کلیات شمس تبریزی انتشارات امیرکبیر، تهران، ۱۳۷۶ » تصویر 360
هانیه سلیمی :
علیرضا بخشی زاده روشنفکر :
محسن لیله‌کوهی :
عندلیب :

نظرات

user_image
سروش sabetjavad@yahoo.com
۱۳۹۶/۰۸/۱۹ - ۰۳:۲۴:۰۱
انبوییدن. [ اُم ْ دَ ] (مص ) بو کردن ، کذا فی شرفنامه. (مؤید الفضلاء) . || در قنیه منقول از حاشیه ٔ زفان گویاست که انبوییدن ستایش و بانگ کردن [ است ] چنانکه انبویدن (کذا). (مؤید الفضلاء). و رجوع به انبوییدن شود.
user_image
بیژن
۱۳۹۸/۱۰/۰۳ - ۰۸:۵۶:۴۷
که گلرخیش به کف گیردوبسی بوید