مولانا

مولانا

غزل شمارهٔ ۹۲۲

۱

چو عشق را هوس بوسه و کنار بود

که را قرار بود جان که را قرار بود

۲

شکارگاه بخندد چو شه شکار رود

ولی چه گویی آن دم که شه شکار بود

۳

هزار ساغر می‌نشکند خمار مرا

دلم چو مست چنان چشم پرخمار بود

۴

گهی که خاک شوم خاک ذره ذره شود

نه ذره ذره من عاشق نگار بود

۵

ز هر غبار که آوازهای و هو شنوی

بدانک ذره من اندر آن غبار بود

۶

دلم ز آه شود ساکن و ازو خجلم

اگر چه آه ز ماه تو شرمسار بود

۷

به از صبوری اندر زمانه چیزی نیست

ولی نه از تو که صبر از تو سخت عار بود

۸

ایا به خویش فرورفته در غم کاری

تو تا برون نروی از میان چه کار بود

۹

چو عنکبوت زدود لعاب اندیشه

دگر مباف که پوسیده پود و تار بود

۱۰

برو تو بازده اندیشه را بدو که بداد

به شه نگر نه به اندیشه کان نثار بود

۱۱

چو تو نگویی گفت تو گفت او باشد

چو تو نبافی بافنده کردگار بود

تصاویر و صوت

کلیات شمس یا دیوان کبیر با تصحیحات و حواشی بدیع‌الزمان فروزانفر » تصویر 570
کلیات شمس تبریزی انتشارات امیرکبیر، تهران، ۱۳۷۶ » تصویر 361
محسن لیله‌کوهی :
عندلیب :

نظرات

user_image
پیرایه یغمایی
۱۳۹۱/۰۱/۰۲ - ۰۲:۲۷:۲۲
متأسفانه شکل نوشتاری غزل ها در گنجور نارسایی بسیار دارد و فاقد نشانه های نوشتاری است . نشانه هایی که برای خوانش ونیز دریافت معنی در حین خوانش ضرودی می نماید . این مورد را می توان در مورد اشعار ساده به چشم پوشی برگزار نمود ، اما در مورد غزل های مولانا که سرشار از غنای فلسفی است، نه .برای نمونه غزل 922 ، با رعایت نشانه ها بازنویسی می شود تا بخشی از معنای شعر ، هنگام خوانش دریافت شود چو عشق را هوس بوسه و کنار بودکه را قرار بود؟ جان! که را قرار بود؟شکارگاه بخندد چو شه شکار رودولی چه گویی آن دم که شه شکار بود؟هزار ساغر می‌نشکند خمار مرادلم چو مست ِ چنان چشم پر خمار بودگهی که خاک شوم خاک ذّره ذّره شودنه ذرّه ذرّه ی من عاشق نگار بود؟ز هر غبار که آواز ِ های و هو شنویبدان که ذرّه ی من اندر آن غبار بوددلم ز آه شود ساکن و ازو خجلماگر چه آه ، ز ماه تو شرمسار بودبه از صبوری اندر زمانه چیزی نیستولی نه از تو، که صبر از تو سخت عار بودایا به خویش فرورفته در غم کاری،تو تا برون نروی از میان، چه کار بود؟چو عنکبوت ز دود لعاب اندیشه،دگر مباف که پوسیده پود و تار بودبرو تو باز ده اندیشه را بدو که بدادبه شه نگر، نه به اندیشه کان نثار بودچو تو نگویی، گفت ِ تو، گفت ِ او باشدچو تو نبافی، بافنده کردگار بوداز متصدیان گنجور تقاضا می شود ، غزل را جایگزین فرمایند
user_image
فریدون قاسمی
۱۳۹۳/۱۱/۲۴ - ۰۶:۰۳:۴۷
ضمن تشکر از دست اندرکاران گنجور ، کاملا با نظر آقا (یا خانم) پیرایه یغمایی موافقم .و از ایشان بخاطر اعراب گذاری شعر و اصلاح نوشتار آن ممنونم.
user_image
نادر..
۱۳۹۶/۰۳/۱۷ - ۲۰:۰۹:۱۸
به از صبوری اندر زمانه چیزی نیستولی نه از تو، که صبر از تو سخت عار بود..
user_image
صوفی مولانا
۱۳۹۷/۱۰/۲۷ - ۰۷:۵۶:۴۸
ایا به خویش فرورفته در غم کاریتو تا برون نروی از میان چه کار بودمولانای جان ما غمگینیم از اینکه آیا هدف من ذهنی ما به مقصد میرسد یا ن اگر این من ذهنی برود خواهیم دید که تنها مانع ما برای مقاصد حقیقی ما همین من ذهنی