
مولانا
غزل شمارهٔ ۹۲۶
۱
حبیب کعبه جانست اگر نمیدانید
به هر طرف که بگردید رو بگردانید
۲
که جان ویست به عالم اگر شما جسمید
که جان جمله جانهاست اگر شما جانید
۳
ندا برآمد امشب که جان کیست فدا
بجست جان من از جا که نقد بستانید
۴
هزار نکته نبشتست عشق بر رویم
ز حال دل چو شما عاشقید برخوانید
۵
چه ساغرست که هر دم به عاشقان آید
شما کشید چنین ساغری که مردانید
۶
که عشق باغ و تماشاست اگر ملول شوید
هواش مرکب تازیست اگر فرومانید
۷
چو آب و نان همه ماهیان ز بحر بود
چو ماهیید چرا عاشق لب نانید
۸
قرابه ایست پر از رنج و نام او جسمست
به سنگ بربزنید و تمام برهانید
۹
چو مرغ در قفسم بهر شمس تبریزی
ز دشمنی قفسم بشکنید و بدرانید
تصاویر و صوت


نظرات