
مولانا
غزل شمارهٔ ۹۳۰
۱
سپاس و شکر خدا را که بندها بگشاد
میان به شکر چو بستیم بند ما بگشاد
۲
به جان رسید فلک از دعا و ناله من
فلک دهان خود اندر ره دعا بگشاد
۳
ز بس که سینه ما سوخت در وفا جستن
ز شرم ما عرق از صورت وفا بگشاد
۴
ادیم روی سهیلیم هر کجا بنمود
غلام چشمه عشقیم هر کجا بگشاد
۵
پس دریچه دل صد در نهانی بود
که بسته بود خدا بنده خدا بگشاد
۶
در این سرا که دو قندیل ماه و خورشیدست
خدا ز جانب دل روزن سرا بگشاد
۷
الست گفت حق و جانها بلی گفتند
برای صدق بلی حق ره بلا بگشاد
تصاویر و صوت


نظرات
نادر..