مولانا

مولانا

غزل شمارهٔ ۹۳۲

۱

مها به دل نظری کن که دل تو را دارد

که روز و شب به مراعاتت اقتضا دارد

۲

ز شادی و ز فرح در جهان نمی‌گنجد

که چون تو یار دلارام خوش لقا دارد

۳

همی‌رسد به گریبان آسمان دستش

که او چو سایه ز ماه تو مقتدا دارد

۴

به آفتاب تو آن را که پشت گرم شود

چرا دلیر نباشد حذر چرا دارد

۵

چرا به پنجه کمرگاه کوه را نکشد

کسی که ز اطلس عشق خوشت قبا دارد

۶

تو خود جفا نکنی ور کنی جفا بر دل

بکن بکن که به کردار تو رضا دارد

۷

چرا نباشد راضی بدان جفای لطیف

که او طراوت آب و دم صبا دارد

۸

در آتش غم تو همچو عود عطاریست

دل شریف که او داغ انبیا دارد

۹

خمش خمش که سخن آفرین معنی بخش

برون گفت سخن‌های جان فزا دارد

تصاویر و صوت

کلیات شمس یا دیوان کبیر با تصحیحات و حواشی بدیع‌الزمان فروزانفر » تصویر 576
کلیات شمس تبریزی انتشارات امیرکبیر، تهران، ۱۳۷۶ » تصویر 366
عندلیب :

نظرات