مولانا

مولانا

غزل شمارهٔ ۹۴۲

۱

اگر مرا تو نخواهی دلم تو را خواهد

تو هم به صلح گرایی اگر خدا خواهد

۲

هزار عاشق داری تو را به جان جویان

که تا سعادت و دولت ز ما که را خواهد

۳

ز عشق عاشق درویش خلق در عجبند

که آنچ رشک شهانست او چرا خواهد

۴

عجب نباشد اگر مرده‌ای بجوید جان

و یا گیاه بپژمرده‌ای صبا خواهد

۵

و یا دو دیده کور از خدا بصر جوید

و یا گرسنه ده ساله‌ای نوا خواهد

۶

همه دعا شده‌ام من ز بس دعا کردن

که هر که بیند رویم ز من دعا خواهد

۷

ولی به چشم تو من رنگ کافران دارم

که چشم خیره کشت بیندم غزا خواهد

۸

اگر مرا نکشد هجر تو ز من بحلست

اسیر کشته ز غازی چه خونبها خواهد

۹

سلام و خدمت کردم بگفتیم چونی

چنان بود مس مسکین که کیمیا خواهد

۱۰

چنان برآید صورت که بست صورتگر

چنان بود تن خسته کیش دوا خواهد

۱۱

ز آفتاب مزن گفت و گوی چون سایه

ز سایه ذره گریزد همه ضیا خواهد

۱۲

زهی سخاوت و ایثار شمس تبریزی

که شمس گنبد خضرا از او عطا خواهد

تصاویر و صوت

کلیات شمس یا دیوان کبیر با تصحیحات و حواشی بدیع‌الزمان فروزانفر » تصویر 582
کلیات شمس تبریزی انتشارات امیرکبیر، تهران، ۱۳۷۶ » تصویر 369
عندلیب :

نظرات