مولانا

مولانا

غزل شمارهٔ ۹۴۳

۱

نماز شام چو خورشید در غروب آید

ببندد این ره حس راه غیب بگشاید

۲

به پیش درکند ارواح را فرشته خواب

به شیوه گله بانی که گله را پاید

۳

به لامکان به سوی مرغزار روحانی

چه شهرها و چه روضاتشان که بنماید

۴

هزار صورت و شخص عجب ببیند روح

چو خواب نقش جهان را از او فروساید

۵

هماره گویی جان خود مقیم آن جا بود

نه یاد این کند و نی ملالش افزاید

۶

ز بار و رخت که این جا بر آن همی‌لرزید

دلش چنان برهد که غمیش نگزاید

تصاویر و صوت

کلیات شمس یا دیوان کبیر با تصحیحات و حواشی بدیع‌الزمان فروزانفر » تصویر 583
کلیات شمس تبریزی انتشارات امیرکبیر، تهران، ۱۳۷۶ » تصویر 370
عندلیب :

نظرات