
مولانا
غزل شمارهٔ ۹۴۴
۱
به باغ بلبل از این پس نوای ما گوید
حدیث عشق شکرریز جان فزا گوید
۲
اگر ز رنگ رخ یار ما خبر دارد
ز لاله زار و ز نسرین و گل چرا گوید
۳
ز راه غیرت گوید که تا بپوشاند
رها کند سر چشمه حدیث پا گوید
۴
که پاره پاره به تدریج ذره که گردد
فنا شود که اگر تند و بر ولا گوید
۵
کهی که ذره بود پیش او دو صد که قاف
دوان دوان شود آن دم که او بیا گوید
۶
چو گوش کوه شنید آن بیای فرخ او
به سر بیاید و لبیک را دو تا گوید
۷
به حق گلشن اقبال کاندر او مستی
چو گل خموش که تا بلبلت ثنا گوید
تصاویر و صوت


نظرات