مولانا

مولانا

غزل شمارهٔ ۹۴۷

۱

مخسب شب که شبی صد هزار جان ارزد

که شب ببخشد آن بدر بدره بی‌حد

۲

به آسمان جهان هر شبی فرود آید

برای هر متظلم سپاه فضل احد

۳

خدای گفت قم اللیل و از گزاف نگفت

ز شب رویست فرو قد زهره و فرقد

۴

ز دود شب پزی ای خام ز آتش موسی

مداد شب دهد آن خامه را ز علم مدد

۵

بگیر لیلی شب را کنار ای مجنون

شبست خلوت توحید و روز شرک و عدد

۶

شبست لیلی و روزست در پیش مجنون

که نور عقل سحر را به جعد خویش کشد

۷

بدانک آب حیات اندرون تاریکیست

چه ماهیی که ره آب بسته‌ای بر خود

۸

به دیبه سیه این کعبه را لباسی ساخت

که اوست پشت مطیعان و اوستشان مسند

۹

درون کعبه شب یک نماز صد باشد

ز بهر خواب ندارد کسی چنین معبد

۱۰

شکست جمله بتان را شب و بماند خدا

که نیست در کرم او را قرین و کفو احد

۱۱

خمش که شعر کسادست و جهل از آن اکسد

چه زاهدی تو در این علم و در تو علم ازهد

تصاویر و صوت

کلیات شمس یا دیوان کبیر با تصحیحات و حواشی بدیع‌الزمان فروزانفر » تصویر 585
کلیات شمس تبریزی انتشارات امیرکبیر، تهران، ۱۳۷۶ » تصویر 371
عندلیب :

نظرات

user_image
نادر..
۱۳۹۷/۱۱/۲۲ - ۱۶:۴۹:۱۷
شکست جمله بتان را شب و بماند خدای..
user_image
Behrouz
۱۳۹۸/۰۶/۱۱ - ۱۵:۱۸:۴۹
ز شب رویست فر و قد زهره و فرقدیعنی فر و قدر زهره و ستاره ای قطبی قرقد از شبروی آنهاست
user_image
حبیب سعادت
۱۴۰۱/۱۲/۲۱ - ۱۱:۵۸:۲۲
حضرت مولانا شب و مقام شب را به زیباترین شکل توصیف کرده است. شب زمانی ست که غوغا های روز تمام شده درگیریهای مادی و ذهنی فروکش کرده و تاریکی شب حجابی بر زرق و برق دنیا کشیده و در این آرامشی که ایجاد شده فرصتی ست که با خود و خدای خلوت کنیم و با حضرت حق به راز و نیاز بنشینیم و در این خلوت سرا که تجلی خداوند به بهترین و وسیعترین شکل ممکن که همانا درخشش کواکب و ستارگان است و عظمت هستی خود را نمایان میکند به عبادت و ستایش معشوق بپردازیم