
مولانا
غزل شمارهٔ ۹۵۰
۱
سپاس آن عدمی را که هست ما بربود
ز عشق آن عدم آمد جهان جان به وجود
۲
به هر کجا عدم آید وجود کم گردد
زهی عدم که چو آمد از او وجود فزود
۳
به سالها بربودم من از عدم هستی
عدم به یک نظر آن جمله را ز من بربود
۴
رهد ز خویش و ز پیش و ز جان مرگ اندیش
رهد ز خوف و رجا و رهد ز باد و ز بود
۵
که وجود چو کاهست پیش باد عدم
کدام کوه که او را عدم چو که نربود
۶
وجود چیست و عدم چیست کاه و که چه بود
شه ای عبارت از در برون ز بام فرود
تصاویر و صوت


نظرات
نادر..
هانیه سلیمی
دیوانه ی ماه
محسن جهان