مولانا

مولانا

غزل شمارهٔ ۹۶۶

۱

دیده خون گشت و خون نمی‌خسبد

دل من از جنون نمی‌خسبد

۲

مرغ و ماهی ز من شده خیره

کاین شب و روز چون نمی‌خسبد

۳

پیش از این در عجب همی‌بودم

کآسمان نگون نمی‌خسبد

۴

آسمان خود کنون ز من خیره است

که چرا این زبون نمی‌خسبد

۵

عشق بر من فسون اعظم خواند

جان شنید آن فسون نمی‌خسبد

۶

این یقینم شدست پیش از مرگ

کز بدن جان برون نمی‌خسبد

۷

هین خمش کن به اصل راجع شو

دیده راجعون نمی‌خسبد

تصاویر و صوت

کلیات شمس یا دیوان کبیر با تصحیحات و حواشی بدیع‌الزمان فروزانفر » تصویر 596
کلیات شمس تبریزی انتشارات امیرکبیر، تهران، ۱۳۷۶ » تصویر 378
عندلیب :

نظرات