مولانا

مولانا

غزل شمارهٔ ۹۶۸

۱

سیبکی نیم سرخ و نیمی زرد

از گل و زعفران حکایت کرد

۲

چون جدا گشت عاشق از معشوق

برد معشوق ناز و عاشق درد

۳

این دو رنگ مخالف از یک هجر

بر رخ هر دو عشق پیدا کرد

۴

رخ معشوق زرد لایق نیست

سرخی و فربهی عاشق سرد

۵

چونک معشوق ناز آغازید

ناز کش عاشقا مگیر نبرد

۶

انا کالشوک سیدی کالورد

فهما اثنان فی الحقیقه فرد

۷

انه الشمس اننی کالظل

منه حر البقا و منی البرد

۸

ان جالوت بارز الطالوت

ان داوود قدروا فی السرد

۹

دل ز تن زاد لیک شاه تنست

همچنانک بزاید از زن مرد

۱۰

باز در دل یکی دلیست نهان

چون سواری نهان شده در گرد

۱۱

جنبش گرد از سوار بود

اوست کاین گرد را به رقص آورد

۱۲

نیست شطرنج تا تو فکر کنی

با توکل بریز مهره چو نرد

۱۳

شمس تبریز آفتاب دلست

میوه‌های دل آن تفش پرورد

تصاویر و صوت

کلیات شمس یا دیوان کبیر با تصحیحات و حواشی بدیع‌الزمان فروزانفر » تصویر 597
کلیات شمس تبریزی انتشارات امیرکبیر، تهران، ۱۳۷۶ » تصویر 379
عندلیب :

نظرات

user_image
تاوتک
۱۳۹۳/۱۱/۰۲ - ۱۳:۵۹:۱۰
تصویر سیب و رخسار عاشق و معشوق در شعر سعدی هم آمده ست.آنجا که میفرماید:سیب گویی وداع یاران کرد /روی ازین نیمه سرخ و زان سو زرد
user_image
تاوتک
۱۳۹۳/۱۱/۰۲ - ۱۴:۰۳:۳۶
معشوق ناز رابرد یعنی در آسودگی و تنعم زیستن سهم او شد و سهم عاشق درد.. در ترجمه های قرآنی نعمت را معمولا به ناز ترجمه میکنند ناز و نعمتی هم که غالبا با هم می آوریم بقایای همین کاربرد است
user_image
تاوتک
۱۳۹۳/۱۱/۰۲ - ۱۴:۲۲:۴۸
باز در دل یکی دلیست نهان.. خیلی زیباست میفرماید این دلی که حیات ما وابسته به آن است خود قالبی ست برای یک دل دیگر که آن دل به منزله ی روح این دل است و او به منزله ی سواریست که اسب دل را در واقع دل اول را به جنبش در می آورد و جنبش دل در میان غبار تن از آن سوار است که دل دل است. به به خیلی زیبا شد
user_image
ساده
۱۳۹۴/۰۲/۰۱ - ۰۱:۵۰:۲۴
میندیش میندیش که اندیشه گری هاچو نفطتند بسوزند ر هر بیخ تری هااز حضرت مولانا یا تکیه بر تقوی و دانش در طریقت کافریستراهرو گر صد هنر دارد توکل بایدشاز حضرت حافظمصداق همین بیت زیباست که می فرمایدنیست شطرنج تا تو فکر کنیبا توکل بریز مهره چو نردفکر سد راه سالک است
user_image
همایون
۱۳۹۶/۱۱/۰۴ - ۱۵:۳۷:۵۲
گل سرخ است و زعفران یا زرپران نشانه زردی است که در سیب با هم و یگانه می‌‌شود عشق در مکتب شمس عاشق و معشوق را به هم مربوط و یکی‌ می‌‌کند و جریانی دائمی که ایستائی نمی پذیرد پیدا می‌‌شود چون با نویی کار می‌‌کند و هر لحظه نو می‌‌شود اگر این گونه نبود در خود می‌‌فرسود و می‌‌پژمرددیگر مهم نیست که معشوق کجاست هست و یا نیست وصل است یا هجران بلکه معشوق در دل‌ جای می‌‌گیرد دل‌ که خود نیز تو در تو دل‌ است و دل‌‌ها در کارند و اهل دل‌‌ها همه در کار مثل بازی نرد که نیازی به فکر ندارد عشق اینجا مثل سواری تیز رو می‌‌تازد و می‌‌آید چون از چشمه نویی می‌‌جوشد
user_image
همایون
۱۳۹۶/۱۱/۰۴ - ۱۵:۵۱:۲۲
شمس در این مکتب عشق در انتهای همه دل‌‌ها نشسته است و چون آفتابی در روزن‌های دل‌‌ها می‌‌تابد و محصول نو چون میوه نو تا ابد در این باغ دل‌ یا دلستان می‌‌روید هر که به مکتب جلال دین و شمس به پیوندد از این جاودانگی بر خوردار است و در این نوروز جاودان پیروز جای دارد