
مولانا
غزل شمارهٔ ۹۸۲
۱
یوسف آخرزمان خرامان شد
شکر و شهد مصر ارزان شد
۲
لعل عرشی تو چو رو بنمود
تن کی باشد که سنگها جان شد
۳
تختهبند فراق تخت نشست
تاج بر سر که چیست خاقان شد
۴
عشق مهمان بس شگرف آمد
خانهها خرد بود ویران شد
۵
پر و بال از جلال حق رویید
قفس و مرغ و بیضه پران شد
۶
بادلان خیره گشته کاین دل کو؟
بیدلان بیخبر که دل آن شد
۷
پای میکوب و عیش از سر گیر
به سر من مگو که پایان شد
۸
زر چو درباخت خواجه صراف
صرفه او برد زانکه در کان شد
۹
شمس تبریز نردبانی ساخت
بام گردون برآ که آسان شد
تصاویر و صوت


نظرات