
مولانا
غزل شمارهٔ ۹۸۷
۱
هر که را ذوق دین پدید آید
شهد دنیاش کی لذیذ آید
۲
آن چنان عقل را چه خواهی کرد
که نگوسار یک نبیذ آید
۳
عقل بفروش و جمله حیرت خر
که تو را سود از این خرید آید
۴
نه از آن حالتیست ای عاقل
که در او عقل کس بدید آید
۵
نشود باز این چنین قفلی
گر همه عقلها کلید آید
۶
گر درآیند ذره ذره به بانگ
آن همه بانگ ناشنید آید
۷
چه شود بیش و کم از این دریا
بنده گر پاک وگر پلید آید
۸
هر که رو آورد بدین دریا
گر یزیدست بایزید آید
تصاویر و صوت


نظرات