مولانا

مولانا

غزل شمارهٔ ۹۹۱

۱

عشق جانان مرا ز جان ببرید

جان به عشق اندرون ز خود برهید

۲

زانک جان محدثست و عشق قدیم

هرگز این در وجود آن نرسید

۳

عشق جانان چو سنگ مغناطیس

جان ما را به قرب خویش کشید

۴

باز جان را ز خویشتن گم کرد

جان چو گم شد وجود خویش بدید

۵

بعد از آن باز با خود آمد جان

دام عشق آمد و در او پیچید

۶

شربتی دادش از حقیقت عشق

جمله اخلاص‌ها از او برمید

۷

این نشان بدایت عشق است

هیچ کس در نهایتش نرسید

تصاویر و صوت

کلیات شمس یا دیوان کبیر با تصحیحات و حواشی بدیع‌الزمان فروزانفر » تصویر 610
کلیات شمس تبریزی انتشارات امیرکبیر، تهران، ۱۳۷۶ » تصویر 387
عندلیب :

نظرات

user_image
نادر..
۱۳۹۷/۰۳/۲۱ - ۰۰:۰۵:۲۳
جمله اخلاص‌ها از او برمید!..