
مولانا
غزل شمارهٔ ۹۹۳
۱
زان ازلی نور که پروردهاند
در تو زیادت نظری کردهاند
۲
خوش بنگر در همه خورشیدوار
تا بگدازند که افسردهاند
۳
سوی درختان نگر ای نوبهار
کز دی دیوانه بپژمردهاند
۴
لب بگشا هیکل عیسی بخوان
کز دم دجال جفا مردهاند
۵
بشکن امروز خمار همه
کز می تو چاشنیی بردهاند
۶
درده تریاق حیات ابد
کاین همگان زهر فنا خوردهاند
۷
همچو سحر پرده شب را بدر
کاین همه محجوب دو صد پردهاند
۸
بس کن و خاموش مشو صدزبان
چونک یکی گوش نیاوردهاند
تصاویر و صوت


نظرات
رسته
پاسخ: جایگزینی مطابق نظر شما صورت گرفت.
هـ کـ ش