
مولانا
غزل شمارهٔ ۹۹۵
۱
دیدن روی تو هم از بامداد
درد مرا بین که چه آرام داد
۲
در دل عشاق چه آتش فکند
جانب اسرار چه پیغام داد
۳
چون ز سر لطف مرا پیش خواند
جان مرا باده بیجام داد
۴
صافی آن باده چو ارواح خورد
کاسه آلوده به اجسام داد
۵
صافی آن باده ز ارواح جو
زانک به اجسام همین نام داد
۶
در تبریزست تو را دام دل
رحمت پیوسته در آن دام داد
تصاویر و صوت


نظرات
سیاوش احمدی