مولانا

مولانا

غزل شمارهٔ ۹۹۹

۱

از سوی دل لشکر جان آمدند

لشکر پیدا و نهان آمدند

۲

جامه صبر من از آن چاک شد

کز ره جان جامه دران آمدند

۳

چادر افکنده عروسان روح

در طلب شاه جهان آمدند

۴

بر مثل سیل خوش از لامکان

رقص کنان سوی مکان آمدند

۵

صورت دل صورت‌ها را شکست

پردگیان ملک ستان آمدند

۶

هر چه عیان بود نهان آمدند

هر چه نهان بود عیان آمدند

۷

هر چه نشان داشت نشانش نماند

هر چه نشان نیست نشان آمدند

تصاویر و صوت

کلیات شمس یا دیوان کبیر با تصحیحات و حواشی بدیع‌الزمان فروزانفر » تصویر 613
کلیات شمس تبریزی انتشارات امیرکبیر، تهران، ۱۳۷۶ » تصویر 390
عندلیب :

نظرات

user_image
همایون
۱۳۹۶/۱۰/۱۹ - ۱۷:۴۰:۳۴
عرفان یا راز ورزی توانائی هر چه کلی تر دیدن هستی‌ است اینکه بتوانی کلّ هستی‌ را ببینی و تماشا کنیجزئی دیدن را هر چشمی می‌‌تواند انجام دهد ولی عشق پیدا نمی شود کلی دیدن کار چشم نیست بلکه کار گوش است البته گوشی که در این کار مهارت پیدا کرده باشدسرّ من از ناله من دور نیستلیک چشم گوش را آن نور نیستتصویری که در این غزل از هستی‌ ارائه می‌‌گردد و صورتی‌ که نقاشی میشود از هستی‌ براستی یگانه استو توانائی بی‌ مانند نقاش و یا گوینده آن را می‌‌رساند هر چه علم و فلسفه پیش از این و پس از آن است در آن جای می‌‌گیرد
user_image
شهاب قهرمان
۱۴۰۲/۰۹/۲۴ - ۰۸:۵۶:۲۱
به نظر من در بیت پنجم واژه "پردگیان" اشتباه تایپی آست و "بردگیان" با دنباله بیت همخوانی واضحتری دارد: آنان که برده (اسیر جنگی) بودند  اکنون به باز پس گرفتن ملک پرداخته اند (؟)
user_image
Nima.Mmmm
۱۴۰۲/۰۹/۲۴ - ۰۹:۱۱:۳۵
با توجه به بیت بعد و بیت سوم و فضای کلی غزل که از آشکار شدن نهان ها سخن به میان آمده پردگیان میتواند صحیح باشد.آنچه در پس پرده و نهان بود آشکار شد