
مولانا
غزل شمارهٔ ۹۹۹
۱
از سوی دل لشکر جان آمدند
لشکر پیدا و نهان آمدند
۲
جامه صبر من از آن چاک شد
کز ره جان جامه دران آمدند
۳
چادر افکنده عروسان روح
در طلب شاه جهان آمدند
۴
بر مثل سیل خوش از لامکان
رقص کنان سوی مکان آمدند
۵
صورت دل صورتها را شکست
پردگیان ملک ستان آمدند
۶
هر چه عیان بود نهان آمدند
هر چه نهان بود عیان آمدند
۷
هر چه نشان داشت نشانش نماند
هر چه نشان نیست نشان آمدند
تصاویر و صوت


نظرات
همایون
شهاب قهرمان
Nima.Mmmm