
مولانا
رباعی شمارهٔ ۱۶۴۳
۱
مستم ز می عشق خراب افتاده
برخواسته دل از خور و خواب افتاده
۲
در دریائی که پا و سر پیدا نیست
جان رفته و تن بر سر آب افتاده
تصاویر و صوت

نظرات