مولانا

مولانا

رباعی شمارهٔ ۱۸۱۴

۱

تا درد نیابی تو به درمان نرسی

تا جان ندهی به وصل جانان نرسی

۲

تا همچو خلیل اندر آتش نروی

چون خضر به سرچشمهٔ حیوان نرسی

تصاویر و صوت

کلیات شمس تبریزی انتشارات امیرکبیر، تهران، ۱۳۷۶ » تصویر 1463

نظرات

user_image
شکوه
۱۳۹۲/۰۴/۲۱ - ۱۹:۳۷:۴۵
خوانده ام که خضر پسر خاله ذوالقرنین بوده ! و بنده ای صالح که هر جای بایر مینشسته سبز و خرم میشده و از اینرو خضر نام گرفته .خضر شاهزاده بوده اما به دنبال حکمت رفته و وقتی به پیامبری برگزیده شده هدایت ذوالقرنین را به عهده داشته ذوالقرنین هم عمری دراز داشته اما عمر جاویدان میخواسته که برای تحقق این مهم خضر و الیاس با او همراه میشوند و از چشمه آب حیات می‌نوشند اما ذوالقرنین ناکام میماند و قبل از سفر دوباره در میگذرد
user_image
شیفته حق
۱۳۹۹/۰۵/۰۲ - ۰۲:۳۵:۵۳
اشاره مولانابه سختیهای طاقت فرسای سلوک است.عارف معاصر(حضرت عبداعظیم صاعدی)درتعریف سلوک میفرمایند:سلوک یعنی مجموعه اعمال وافعال دقیق وطاقت سوزی که صحاری مشقاتش وکوره های امتحانش سالک رادرهم میریزد ذوب میکند خمیرمیسازد به اعلی میبرد به اسفل می آورد به عسرویسر می افکند به ابلیس مبتلا میدارد به اشک مینشاندبه خنده می اندازو....سلوکی که سرانجام درانتهای راه سالک رابه رب به آفریدگار به خالق وبه خداوندپیوندمیزندوبااین پیونددیگرسالک نیست که میبیند سالک نیست که میشنود ...وهمچنان سالک نیست که شعرمیسراید پیام میدهد بلکه حق است وحق جزحق نمیگوید(کتاب باحافظ تاکهکشان عرفان واخلاق)