مولانا

مولانا

رباعی شمارهٔ ۲۲۹

۱

با شاه هر آنکسی که در خرگاهست

آن از کرم و لطف و عطای شاهست

۲

با شاه کجا رسی بهر بیخویشی

زانجانب بیخودی هزاران راهست

تصاویر و صوت

کلیات شمس تبریزی انتشارات امیرکبیر، تهران، ۱۳۷۶ » تصویر 1318

نظرات

user_image
کمال داودوند
۱۳۹۷/۰۴/۲۱ - ۱۸:۵۴:۴۹
6882
user_image
مهدی قناعت پیشه
۱۳۹۸/۰۲/۲۴ - ۰۰:۴۸:۳۱
با شاه هر آنکسی که در خرگاهستآن از کرم و لطف و عطای شاهستبا شاه کجا رسی بهر بیخویشی زانجانب بیخودی هزاران راهست. بی خویش کسی است که روح هشیاری دارد یا دلش بنورحق روشن، روشن شدن دل انسان با نور خدا و یا هشیار کردن و بیداری روح انسان بدون اراده خداوند میسر نیست و یا تنها با خواست او میسر است و هر راه به بیخودی هزاران راهست را میتوان به دو راه کلی یا دو دیدگاه جسم و جان ویا مادی و معنوی ویا خدائی و شیطانی و بدوخوب تقسیم کرد و هریک از این دو را با شاه هستی و شاهان زمینی وترکیب و مدلهای مختلف میتوان تصور کرد که یک خویش را اگر فامیل و اصل و نسب واقوام بدانیم این بی خویشی را شاه روی زمین لایق دوستی وفالوده خوری نمیداند و بی خویش چون منظور نقش اصلی همه روح است وبدون تن و یا انسان همه جان شده باروح هشیار شده باشد شاه هستی تنها او را لایق دوستی میداند.خواست خداوند جز تعالی بشر نیست وعشق خالق و مخلوق بایگانگی او ویکتا بودن عشق بشر که در دل اونیز پنهان است عشق همگان به هم یا اتحاد بشر را بر محور عشق الهی به انسان هدیه میدهد.