مولانا

مولانا

رباعی شمارهٔ ۲۴۲

۱

برکان شکر چند مگس را غوغاست

کی کان شکر را به مگسها پرواست

۲

مرغی که بر آن کوه نشست و برخاست

بنگر که بر آن کوه چه افزود و چه کاست

تصاویر و صوت

کلیات شمس تبریزی انتشارات امیرکبیر، تهران، ۱۳۷۶ » تصویر 1319

نظرات

user_image
ایران
۱۳۹۸/۰۳/۱۱ - ۰۵:۳۹:۱۸
شکر چون شاعر دانا و خوش بیانی چون مولانا باشد، میگوید: وجود عده ای انسانهای جاهل که چون مگس و برای سود و زیان خود غوغا میکنند را نادیده میگیرد(اصطلاح دنبال کان کسی افتادن هنوز رایج است) و مرغی که بر آن . . .. افرادی چون مولانا مانند کوهی هستند که مگس را پروا نیست و چون حقیقتی هستند که انسانهای نا آگاه و حاهلان بسادگی نمیتوانند در دل آنها نفوذ کرده،تغییری در حقیقت درونشان ایجاد نمایند یا مانع آنها گردند.
user_image
رضا از کرمان
۱۴۰۳/۰۴/۰۸ - ۰۵:۵۲:۱۱
 سلام در اسرار التوحید این رباعی بدین صورت آمده: بر خوان ازل گرچه زخلقان غوغاست خوردند وخورند و کم نشد خوان بر جاست مرغی که بر آن کوه نشست وبرخاست بنگر که بر آن کوه چه افزود وچه کاست ؟   وجناب نظامی هم بدین مضمون فرموده: یکی مرغ بر کوه بنشست وخاست چه افزود بر کوه  و از وی چه کاست؟ من آن مرغم واین جهان کوه من چو رفتم جهان را چه اندوه من ؟   یا آنجا که خیام گفته  یک قطرهٔ آب بود با دریا شد یک ذرهٔ خاک با زمین یکتا شد آمد شدن تو اندر این عالم چیست آمد مگسی پدید و ناپیدا شد   در جایی خواندم که الان خاطرم نیست کجا بود  ولی نقل به مضمون یک روز پشه‌ای بر درخت نخل تنومندی لختی نشست وقتی خواست پرواز کند به نخل گفت خودت را محکم بگیر که قصد رفتن دارم  نخل بدو گفت: من نشستن تورا اصلا احساس نکردم که الان رفتنت را بخواهم بفهمم.