
مولانا
رباعی شمارهٔ ۳۷۹
۱
گر حلقهٔ آن زلف چو شستت نگرفت
تا باده از آن دو چشم مستت نگرفت
۲
می طعنه زنند دشمنانم شب و روز
کز پای درآمدی و دستت نگرفت
تصاویر و صوت

نظرات